سفارش تبلیغ
صبا ویژن
این دلها همچون تن‏ها به ستوه آید ، پس براى آسایش آن سخنان گزیده حکمت را بجوئید از هر جا که باید [نهج البلاغه]
لزیرک
 RSS 
خانه
ایمیل
شناسنامه
مدیریت وبلاگ
کل بازدید : 33198
بازدید امروز : 152
بازدید دیروز : 22
........... درباره خودم ...........
لزیرک
زرین کوه
تو عشق منی بیائید از هر بی سروپائی تمنای عشق نکنیم

........... لوگوی خودم ...........
لزیرک
..... فهرست موضوعی یادداشت ها.....
حجاب[2] . حضرت عباس (ع) . حیران تواند . خداوند شبهای هورالعظیم . خداوند موسی ، خداوند نوح خداوند شبهای فتح الفتوح . خون فشانم . در سفر بادیه . درتپش تاب وتب . دلمان به حضور تو خوش است . دهکده لزیرک . راه را طولانی نکنید . راوی حق . رگبار . رمضان . رهروان . ز دو دیده . ز غمت . سفینه وار . سهم دلدادگان تو . شب جدایی . شب عملیات والفجر هشت . شتباه‌کردیم‌ . شعر سالهاست . شهادت امیر لشکری . شهدای انگوران . شهدای گیجان . شهید بزرگوار . شیدای تشنه لب . صادق آل محمد . عفاف . عفت . فاطمه . فاطمه! اى راز سر به مُهر . فاطمه! اى کوثر حیات . فرهنگ سخنان حضرت فاطمه . قطره‏ای از دریای فضائل زهرای مرضیه علیها السلام . گل افشان . گلواژه در گلزار شهیدان . لحظه ها . لزیر . لزیرک . ما . ماه خدا . ماه معبود . ماهوصال . مدد کار ما . مسافت را کوتاه و بار را سبک کنید . معنویت و اخلاص . منتظر . می‌شود خواب دشمن آشفته . نوروز . و امام زین العابدین (ع) مبارک باد! . وعده دیدار . ولادت امام حسین (ع) . یعقوب‌ گفت‌ . کامل . کامل نمی‌شود . کی وکجا . ‌بخشنده‌ترین‌ . آفتاب . آمدنش . امیر خلبان . انگوران . انگوران من . اى رهاننده من . ای نفست یار . این شعر .
............. بایگانی.............
ماندنیها

..........حضور و غیاب ..........
یــــاهـو
............. اشتراک.............
 

  • رهروان، در سفر بادیه حیران تواند

  • نویسنده : زرین کوه:: 88/5/17:: 3:12 عصر

    رهروان، در سفر بادیه حیران تواند

     

    هوشنگ ابتهاج (سایه)

    نامدگان و رفتگان از دو کرانه زمان
    سوی تو می‌دوند هان! ای تو همیشه در میان

    در چمن تو می‌چرد آهوی دشت آسمان
    گرد سر تو می‌پرد باز سپید کهکشان

    هر چه به گرد خویشتن می‌نگرم در این چمن
    آینه ضمیر من جز تو نمی‌دهد نشان

    ای گل بوستان سرا از پس پرده‌ها درآ
    بوی تو می‌کشد مرا وقت سحر به بوستان

    ای که نهان نشسته‌ای باغ درون هسته‌ای
    هسته فرو شکسته‌ای کاین همه باغ شد روان

    آه که می‌زند برون از سر و سینه موج خون
    من چه کنم که از درون دست تو می‌کشد کمان

    پیش وجودت از عدم، زنده و مرده را چه غم؟
    کز نفس تو دم به دم می‌شنویم بوی جان

    پیش تو جامه در برم نعره زند که بر دَرم!
    آمدنت که بنگرم، گریه نمی‌دهد امان...


    * قیصر امین‌پور

    طلوع می‌کند آن آفتاب پنهانی
    ز سمت مشرق جغرافیای عرفانی

    دوباره پلک دلم می‌پرد نشانه چیست
    شنیده‌ام که می‌آید کسی به مهمانی

    کسی که سبزتر از هزار بار بهار
    کسی شگفت کسی آن چنان که می‌دانی


    * مشفق کاشانی

    مردم دیده به هر سو نگرانند هنوز
    چشم در راه تو صاحب‌نظرانند هنوز

    لاله‌ها، شعله‌کش از سینه داغند به دشت
    در غمت، همدم آتش جگرانند هنوز

    از سراپرده غیبت، خبری باز فرست
    که خبریافتگان، بی‌خبرانند هنوز

    رهروان، در سفر بادیه حیران تواند
    با تو آن عهد که بستند، برآنند هنوز

    ذره‌ها در طلب طلعت رویت با مهر
    هم‌عنان تاخته چون نوسفرانند هنوز

    طاقت از دست شد ای مردمک دیده! دمی
    پرده بگشای که مردم نگرانند هنوز


    نظرات شما ()


  • لیست کل یادداشت های این وبلاگ